چند سطر چند خاطره چند یادگاری همراه 4 نام تمام اطلاعات اندکی است که از به خاک افتادگان در راه آزادی در خانواده اکبری منفرد به جای مانده است
خانواده ای با 4 شهید مجاهد که یک خواهر و برادرشان همزمان در قتل عام 67 سربدار شدند و دو برادر دیگر یکی در سال 60 و دیگری 64 در خون غلطیدند و جاودانه شدند
در حال حاضر یک خواهر و برادر دیگر مریم و رضا در اسارت و حبس در زندانهای رژيم ضد بشری بسر میبرند تنها به جرم اینکه از خانواده مجاهدین هستند
سرنوشت این خانواده داستان رنج و درد و فراغی است که خانواده های مجاهدین در این سی و هفت ساله کشیدند
رضا اکیری منفرد زندانی سیاسی در دل نوشته ای که به بیرون زندان ارسال کرد چنین میگوید
برادرم
علیرضا ٢٠ شهریور ٦٠ دستگیر و ٢٧ شهریور (به فاصله ٧ روز) تیرباران شد و به هیچ وجه
جسد او را تحویل ندادند و تنها بعد از مدتی تکه سنگی را در قطعه ٨٥ بهشت زهرابه ما
نشان دادند و گفتند اینجا دفن شده و وقتی مراسمی کوچک و خانوادگی در خانه مان گرفته
بودیم (چون حتی اجازه مسجد را هم نمیدادند)، فردی به نام اکبر خوشکوش از کمیته نازیآیاد
با افراد کمیته به خانهمان یورش آورد. همه اقوام را دستگیر و به اوین بردند… و به
تدریج بعد از ماهها آنها و از جمله مادرم را بعد از حدود ٥ ماه آزاد کردند.
ولی خواهرم
را در همان مراسم به همان جرم به ١٠سال زندان محکوم کردند، در سال ٦٧ بعد از اینکه
٧ سال زندانش را که گذرانده بود با همان فتوای قتل عام در سال ٦٧ اعدام کردید.
برادر
دیگرم، غلامرضا که خیاط بود بعد از چند ماه بیخبری در سال ٦٢ از زندان اوین سر درآورد،
که نهایتا در سال ٦٤ بدون اینکه جسدی به ما تحویل دهند باز قطعه سنگی را در قطعه
١٠٦ بهشت زهرا به ما نشان دادند و مدعی بودند که آنجا دفن شده است.
ما و به
ویژه مادرمان هم هیچگاه از اینکه عزیزانمان واقعا در آنجا دفن شده باشند مطمئن نشدیم.
برادر
کوچکترم عبدالرضا که اواخر اردیبهشت (بعضی حتی قبل از ٣٠ خرداد ٦٠) به اتهام فروش روزنامه
در حوالی منطقه خزانه دستگیر شده بود، به ٣ سال زندان محکوم شده بود. ولی بعد از اتمام
حبس در سال ٦٣ نه تنها آزاد نشد بلکه به طور کاملا غیر قانونی ٤ سال هم اضافه در زندان
باقی ماند؛ تا اینکه با همان فتوای قتل عام سال ٦٧ او به همراه خواهرم که او نیز در
سال ٦٠ دستگیر شده بود (که پیشتر متذکر شده ام) هر دو اعدام شدند… اینبار هم نه تنها
جسدها را تحویل ندادند بلکه حتی مزار و سنگ قبری هم معرفی نکردند؛ و در عوض با تهدید
و ارعاب پدرم را تحت فشار قرار داده بودند که باید اعلام کنید که به مرگ طبیعی در زندان
فوت کرده اند. شاید در آن صورت مشمول «رأفت اسلامی» شده و محل دفن آنها را نشان دهیم…
ولی هیچ گاه چنین نشد و بعد از ٢٨ سال هنوز از محل دفن آنها اطلاعی نداریم.
لحظه ها همراه با اشرفي ها - مهناز سعيدي
آن زمان کودکی خردسال بودم، دختری کوچک که تمام دنیای عاطفه ها و رویاهای
رنگینش در محبت و نگاه مادر، خلاصه می شد
"رقيه اکبري" مادر بسيار جواني
بود که يک دختر خردسال داشت و بخاطر هواداري از مجاهدين محکوم به ده سال زندان شده
بود.
چهار تن از اعضاي خانواده ي اكبري منفرد سه
برادر و يك خواهر طي سالهاي شصت و شصت وچهار و قتل عام شصت وهفت شهيد شده اند.
عليرضا بيست ساله در سال شصت تيرباران شد،
غلامرضا بيست و شش ساله در سالهاي شصت و چهار در زيرشكنجه به شهادت رسيد.
رقيه اكبري منفرد سي ساله و عبدالرضا بيست
وسه ساله در قتلعام زندانيان سياسي در سال شصت وهفت اعدام شدند.
درحال حاضر دو تن ديگر از اعضاي اين خانواده
قهرمان به نام مريم و رضا در زندان و اسير رژيم ددمنش آخوندي هستند.
یاد و راه زنده یادان در اذهان و قلوب خلقهای در زنجیر ایران، زنده و جاریست*
پاسخحذفلعنتی بر خمینی. نابود باد رژیم امپریالیستی خامنهای و شرکا