آنچه که بر سر خانواده غلامی با ۷ شهید قهرمان آمده است رازی است ناگفته از میزان شقاوت و جنایت در حالیکه فقط اسم و اطلاعات خیلی کمی از سه مجاهد قهرمان این خانواده فقط به جای مانده است اما همین اطلاعات اندگ آینه ای است تمام قد از مجاهدت و فدا و پایداری و آن روی آن اوج شقاوت
احمد و اصغر و خواهر بی گناهشان منیره که فقط جرمش این بود که درب خانه را بروی پاسداران باز کرده بود او را دستگیر و سپس در قتل عام ۶۷ همراه با سایر زندانیان سیاسی اعدام میکنند
احمد غلامی در آمل هم زمان اصغر در اوین اعدام میشوند، منیره خواهرشان در قائمشهر.
احمد غلامی ۲۱ساله بود که سر بدار شد
روز ۱۲مرداد احمد غلامی و
محمد رامش و فردی بهنام صبوریهای بزرگرو روی پل هوایی آمل به اتهام فساد و قاچاق
مواد مخدر دار زدن. وقتی طناب انداختن گردنشون، داد میزدن: ما مجاهدیم. مردم!
و این آخرین کلام و فریاد و پیامشان برای مردم و تاریخ بود!
با احمد غلامی همبند بودیم.
چند روز بود که او را از سلول آورده بودند. در طول این چند روز با بچههایی که از
منطقه (ارتش آزادیبخش) آمده و حالا در زندان بودند، آشنا شد. از آنها خبرهایی از
وضع سازمان و ارتش گرفته بود. آنها را با شور خاصی برایمان تعریف میکرد.
یکبار به من گفت:« دلم میخواهد
اول ارتش آزدایبخش را ببینم بعد بمیرم» .با خنده به او گفتم:« عیب ندارد آن دنیا
بهشت هست که از ارتش آزادیبخش هم بهتر است». احمد با شوخی گفت:« بابا آن دنیا را
چه کسی دیده؟ من همین دنیا ارتش آزادیبخش را میخواهم». احمد حوالی 20مرداد از
سلول برده شد و دیگر او را ندیدم. احمد 14-15 سال بیشتر نداشت که در سال60 دستگیر
شده بود. جثهٌ ریز و کوچکی داشت ، ولی خیلی زرنگ و تیز بود. به همین دلیل او را
احمد جغل صدا میزدند.
مجاهد شهیدعلیاصغر غلامی
بخش عمدهٌ دوران 7سالهٌ زندانش را در سلولهای انفرادی و تنبیهی گذراند. تا 3ماه
بعد از دستگیری هیچ ملاقاتی به او نداده بودند. آنقدر شکنجه شده بود که نمیتوانست
راه برود. پاهایش بهشدت آسیب دیده و یک دستش هم شکسته بود. همیشه قبل از ملاقات
او را روی صندلی مینشاندند، تا ملاقاتکنندگانش متوجه وضعیت او نشوند. طی سال61
در زندان قوچان کمدهایی درست کرده بودند که فقط از قسمت بالای آن روزنهیی برای
نور و هوا وجود داشت و اصغر را ماهها در این سلولها نگهداشتند. یکی از نزدیکانش در
ملاقات به او گفته بود، توبه کن تا بتوانی از زندان بیرون بیایی! علیاصغر سخت
برآشفته و گفته بود: «من شرفم را نمیفروشم! و محال است ذرهیی کوتاه بیایم»
. عوامل
رژیم با ترفندهایی نزدیکانش را متقاعد کرده بودند که به اصغر بگویند، سازمان خط
توبهٌ تاکتیکی داده است تا آزاد شود و اگر مجاهد خلق هستی باید اجرا کنی! علیاصغر
قهرمان با خشم پاسخ داده بود: «کسی که این کار را بکند مجاهد خلق نیست! و مطمئن
باشید که سازمان چنین چیزی نگفته است. هر مجاهدی چه در زندان و چه در بیرون این را
تشخیص میدهد که سازمان این توصیه را نکرده و نخواهد کرد و شما نباید گول رژیم را
بخورید»
.از خرداد سالملاقاتش را
قطع کردند. اواخر تیرماه آخرین ملاقات به او را دادند. در همان فرصت یادداشتی را
که خطاب به برادر مجاهد مسعود رجوی نوشته بود بهعنوان آخرین پیام و وصیتنامهٌ به
مادرش داده و تأکید کرده بود که آن را به سازمان برساند.
نامه علي اصغر غلامي كه از
زندان وكيل آباد مشهد براي برادر مسعود رجوي نوشته است:
با تمام وجود سلام بر عزم
و اراده آهنينت اي رها شده
سلام بر دستهاي نيرومندت
كه مي فشارند،
سلام بر گامهاي استوارت كه
در مينوردند،
سلام بر چشمان نافذت كه مي
شكافند و سلام بر قلب گرمت كه از عشق سرشار است
و سلام بر تمام وجودت اي
مجاهد مهاجر
با من حرف بزن
از انديشه هايت بگو كه هر
چه بگويي مرا در آن بهره هاي فراوان مي باشد
البته از تو زياد شنيدم
اما خالص و پاك نبودند
در اينجا هر چيز كه بر ياد
تو باشد در زنجير است، جهلشان جاودان كه ياد تو در قلبها جاي دارد حتي اگر قلبها
را براي راندن تو سوراخ كنند ياد تو را ابدي ساخته اند
سلام بر شهادت _ علي اصغر
غلامي
دوستان در جمع آوری اطلاعات و اسناد یادگاریها و خاطرات از سربداران ۶۷ ما را یاری کنید این کمترین وظیفه هر ایرانی آزاد در برابر خون و فدای بیکران ۳۰هزارگل سرخ سر بدار است.
IRAN Maryam
https://plus.google.com/u/0/116832277345808362714
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر