خاوران پيکرهاي
است تنومند به قدمت بيست وشش سال که شهريورماهِ هزار و سيصد و شصت و هفتِ تپهي اوين
را با زمان حال پيوند ميزند و انسانِ تاريخ ساز را فرا ميخواند؛ انساني که قرباني
نيست، انساني که نميخواهد قرباني باشد، انساني که ميايستد.
قتلعام زندانيان
سياسي درسال 1367
تابستان سال67
بدون شك در سينه تاريخ ايران حك شده و هرگز فراموش نخواهد شد. از يكسو يادآور برگ
زرّيني از فداكاري و وفاداري به آرمانِ آزادي و پايبندي به اصول و از سوي ديگر افشاگر
اوج شقاوت و بيرحمي خميني و دارودسته جنايتكارِ حاكمش بوده و خواهد بود.
در مرداد
ماه شايعه اعدام گسترده در زندانهاي جمهوري اسلامي دهان به دهان ميشد. خبرهاي نگران
کننده از زندانها به گوش ميرسد. به عنوان مثال در مشهد به حسب تصادف ماموران گورستان
بهشت رضا خبر دفن تعدادي از بچه هاي مجاهد را به خانواده آنان ميدهند. خانواده ها سراسيمه
به بهشت رضا ميروند و برخي از آنان دستگير مي شوند.
به تدريج
در اواخر شهريور و ابتداي مهر بود که شايعه اعدامهاي گسترده، به يقين تبديل شد. اما
هيچ کس از ابعاد آن اطلاعي دقيق نداشت. همه خانواده ها در دل اميدوار بودند که بستگان
آنان در ميان اعدام شدگان نباشند. (در تهران) بيخبري خانواده ها تا آذر ماه تداوم يافت.
در آذر ماه همان سال اسامي تعداد زيادي از زندانيان اعدام شده به اطلاع خانواده هاي
آنان رسانده شد. وسايل زندانيان را در کميته هاي مختلف تهران توزيع ميکردند.
اولين واکنش
خانواده هاي زندانيان سياسي و اعدام شدگان به اين اقدام وحشيانه، برگزاري با شکوه مراسمهاي
يادبود اعدام شدگان بود.
البته ادامه
اين كشتار به اشكال و ترفندهاي مختلف تا سال 68 ادامه يافت.
از اين عزيزان
38درصد حلقآويز شدهاند، 48درصد را تيرباران كردهاند و 14درصد بقيه به صورتهاي مختلف
از جمله در اثر شدت شكنجه، زجركش، انفجار در زندان و حلقآويز در ملاءعام بهشهادت
رسيدهاند
هدف اصلي،
كشتار و از بين بردن كليه زندانيانِ مجاهد و مبارزي بود كه طي ساليان با مقاومت قهرمانانه
خود و تحمل سرفرازانه تمامي سختيها و شكنجههاي قرون وسطايي دژخيمان، برگ زريني از
مقاومت و فداكاري را در تاريخ معاصر ميهنمان رقم زده بودند.
در آن روزهاي
سياه، «هيأت مرگ» خميني مركب از سرسپردهترين عناصر وزارت اطلاعات، دادستاني، قوه بهاصطلاح
قضائيه و سركردگان زندانها با تمهيدات و تدابير شديد امنيتي، اجراي طرحي را كه از سالها
پيش مدنظر داشته و از زمستان سال 66 تداركش را در اغلب زندانهاي سراسر كشور ديده بودند،
بهطور متمركز آغاز كردند.
«هيأت مرگ» در يك مكالمه چند دقيقهاي حكم قتل مجاهدين
و مبارزين اسير را صادر ميكرد. بنا به شهادت بازماندگان اين واقعه هولناك، زندگي يا
مرگ يك زنداني سياسي و بطور خاص زندانيان سياسي مجاهد از سوي هيأت مرگ تنها با يك معيار
رقم زده ميشد؛ اينكه زنداني سياسي هويت خود را چگونه بيان ميكند زندانيان سياسي مجاهدي
كه بعداً آزاد شدند ميگفتند از زندانيان
مي پرسيدند
مجاهد است يا منافق كلمه مجاهد برابر حكم اعدام بود. اين درحالي بود كه تمامي اسيران،
حتي بر اساس قانون خودِ رژيم داراي حكم بوده و بسياري از آنان سالها از پايان حكمشان
گذشته بود.
زندانهاي
اوين و گوهردشت، مركز اين كشتار بودند. اما به گواهي شاهدان هيچ زندان و شهر و روستايي
از اين كشتار در امان نماند. آنچنان كه پس از گذشت ربع قرن، هنوز هم ابعاد و اسرار
اين قتلعام هولناك در كميّت و كيفيت واقعيش در پرده ابهام است.
هنوز خانوادههاي
بيشماري از سرنوشت فرزندانشان بيخبرند! هنوز رژيم آخوندي اطلاعي از سرنوشت بيشمار
زندانيان سياسي كه نام و مشخصاتشان در زندانها و دادگاههايش ثبت شده، به خانوادههايشان
نداده است.
حلق آويز
در ملاءعام تحت عناوين مختلف!
يكي از شيوههايي
كه رژيم اعدامها را با عناوين و پوشهاي مختلف ادامه ميدهد حلقآويز زندانيان سياسي تحتعنوان
قاچاقچيِ موادمخدر و... بود. مجموع گزارشهاي بازماندگان و شاهدان قتلعام نشان ميدهد
كه در پائيز و زمستان سال67 (حتي در مقاطعي در سال68) بسياري از زندانيان سياسي را
تحتعنوان قاچاقچيِ موادمخدر! در دستههاي7تا 20 نفره در شهرهاي تهران، كرمانشاه، هرسين،
ايلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامين، كرج، بريز، مشهد، بندرعباس و… بدار آويختهاند.
در گزارش
يكي از شاهدين صحنه چنين آمده است در ميدان امامحسين تهران زنداني سياسي مجاهد همايون
صولتي به اتهام قاچاقچي موادمخدر حلقآويز شد. در همان صحنه پيش از اعدام همايون فرياد
ميزند: «مردم بدانيد من همايون صولتي مجاهدم و قاچاقچي نيستم» به اين ترتيب همايون
تا آخرين لحظات حيات پربارش دست از افشاگري برنداشت و نقاب از چهره «ديو جماران» كه
خود را نماينده خدا بر روي زمين وانمود ميكرد برداشت.
از نمونههاي
ديگر اعدام زندانيان تحتنام قاچاقچي، ميتوان به اعدام تعدادي از هواداران مجاهدين كه
داراي مذهب اهلحق بودند اشاره كرد، در بهمن ماه 1367 رژيم ضدبشري به نام قاچاقچي در
ملارد كرج، يعني محل زندگيشان، بهدار آويخت و در روزنامههاي خودش هم اعلام كرد. ..
سن وتحصيلات
شهيدان
اين قتلعام
همه گروههاي سني را دربرداشت، ازشهيدان 15ساله تا شهيدان بالاي 50 سال از جمله سه تن از مادران، شهيد ساداتحسيني 60 ساله
و شهيد ملوك مريدوطن 50ساله در شيراز به شهادت رسيدند و مادر شكري كه پس ازشهادت فرزندانش
در حالي كه عليه رژيم دست به افشاگري زده بود دستگير و او را بعد از شكنجههاي فراوان
در قائمشهر به شهادت رساندند. در باره شهيد ملوك مريدوطن در گزارشات متعدد آمده است:
شهيد ملوك مريدوطن مادر شهيد مسعود عيديپور و خواهر شهيد محمدباقر مريدوطن در اعتراض
به شهادت عزيزانش، دستگير و چند روز پس از شهادت برادر و فرزندش در جريان قتلعام با
بيرحمي مافوق تصور اعدام ميشود.
پدران سالخورده،
پدر حسينپور 60 ساله، كشاورز اهل گيلان و محمدابراهيم رجبي 58ساله در گرگان، محمدحسين
اكبرزاديوسفي 60ساله در تبريز، اميرهوشنگ هاديخانلو 62 ساله در تهران، هادي متقيطلب
60ساله در رشت (كه دوفرزندش رضا 18ساله و رشيد 27ساله نيز درقتلعام دررشت به شهادت
رسيده بودند) محمدابراهيم رجبي 58ساله در قزوين در اسلامآباد شهيد مهدي فتاحي كه به
حمايت از فرزندان مجاهدش برخاسته بود، دستگير و در ملاءعام حلقآويز ميشود. شهباز
شهبازي از رودسر او سالها پيش از انقلاب به مبارزه با ديكتاتوري شاه برخاسته و از پيروان
راستين مصدق بزرگ بود. بههمين دليل از همان ماههاي اول بعداز انقلاب مورد حقد و
كين مرتجعين حاكم قرار گرفت. شهباز شهبازي نخستين معاون استانداري گيلان در ماههاي
اول انقلاب بود. او كانديداي انتخابات مجلس بررسي قانون اساسي در سال58 از رودسر بود
كه در 60سالگي بههمراه فرزند مجاهدش علي شهبازي در مردادماه سال67 بهشهادت رسيد،
فرزند ديگرش نيز در سال60 تيرباران شده بود
از بين شهيداني
كه از مدارك تحصيلي آنها مطلع هستيم، دهها تن داراي مدرك دكترا و فوق ليسانس، صدها
تن داراي مدرك ليسانس و فوقديپلم، بيش از هزار تن از شهيدان داراي مدرك ديپلم و هزاران
تن دانشجو و دانش آموز بودند.
مشخصات شغلي
شهيدان
در ميان شهيدان
قتلعام سال67 تنوع شغلي، از كارگر گرفته تا كشاورز و پيشهور، صاحبان مشاغل آزاد،
كارمندان كشوري و لشكري، پزشكان و كادر درماني، افسران و پرسنل نظامي، كارشناسان فني
و اداري، صاحبان حِرف و صنايع و معلمان و دبيران و استادان دانشگاه ديده ميشود
پرسنل نظامي
ارتش...!
سرهنگ ميرفخرايي،
سرگرد خليل مينايي، سرگرد مقصودي و تكاور نيروي دريايي مرتضي ميرمحمدي پرسنل نظامي
هوادار مجاهدين بودند كه در جريان قتلعام زندانيان به شهادت رسيدند. محمد ميرزامحمدي
64ساله درجهدار پيشين شهرباني يكي ديگر شهيدان قتلعام است. او در سال 53از شهرباني
زمان شاه استعفا نمود و در انقلاب ضدسلطنتي فعالانه شركت نمود. شهيد ميرزامحمدي در
دوران خميني نيز با تأمين سلاح و مهمات به ياري مجاهدين برخاست. غلامرضا ميرزامحمدي
فرزند اين پدر پاكباز، از فرماندهان واحدهاي عملياتي مجاهدين، در سال61 طي درگيري بهشهادت
رسيد.
كادر پزشكي
دكتر حميده
سياحي و دكتر معصومه شورانگيز-كريميان، دكتر طبيبينژاد، دكتر فيروز صارمي 60ساله،
از جمله شهيدان قتلعام زندانيان سياسي در سال 67 ميباشند. دكتر طبيبينژاد و دكتر
فيروز صارمي، در ملاءعام در شهر تبريز حلق آويز شدند يكي از شاهدين گفته بود ”دكتر
صارمي را در ملاءعام با استفاده از جرثقيل در محل درب گچيل روبروي بازار تبريز به همراه
يك پزشك مجاهد ديگر بنام طبيبينژاد حلقآويز كردند“. دكتر طبيبينژاد 55ساله و متخصص
بيماريهاي سرطاني بود.
هنرمندان
و قهرمانان ورزشي
شماري از
هنرمندان و قهرمانان ورزشي ايران، از جمله ابوالقاسم محمديارژنگي استاد موسيقي و آواز
ايراني، فروزان عبدي عضو تيم ملي واليبال زنان ايران، مهشيد(حسين)رزاقي عضو تيم ملي
فوتبال اميدايران و جواد نصيري عضو تيم ملي شمشيربازي و دو ورزشكار محبوب و صاحبنام
ديگر بنامهاي قاسمعلي بستاكي از اراك و عباس خورشيدوش از همدان در زمره اين شهيدانند.
پراكندگي
جعرافيايي و آمار شهيدان خانوادهها
ازنظر پراكندگي
جغرافيايي نيز در سراسر ايران هيچ روستا و شهر و استاني نيست كه از چندتن تا چند صدتن
در اين حماسه پايداري ميهني در برابر ارتجاع خونآشام شهيدي تقديم نكرده باشد. شهرهاي
بزرگي همچون تبريز و اروميه و رشت و لاهيجان و انزلي و آستانه و صومعهسرا و رودسر
گيلان تا ساري و بابل و قائمشهر در مازندران و كرج و مشهد و سبزوار و سمنان و شاهرود
و اصفهان و كاشان و كرمانشاه و همدان و زنجان و ايلام و مسجدسليمان و انديمشك و اهواز
و آبادان و شيراز هر يك شهيدان بسياري تقديم كردهاند. شهيدان مناطقي چون فهلياننورآباد
ممسني در جنوب ايران و هفشجان و سيسخت ياسوج در مركز ايران و كوچصفهان در گيلان و
گرگرجلفا در شمالغربي و روستاهاي توابع بندرگز و تركمنصحرا در شمالشرقي و پاوه و
نقده و اشترينان در غرب ايران و زادگان روستاهاي اطراف زابل و زاهدان و بندرعباس و
بوشهر و بهبهان را دربرميگيرند. جاي آن است كه در يادواره اين حماسه پرشكوه پايداري
و شرف از خانوادههايي ياد كنيم كه بعضي تا 10شهيد و بعضي ديگر بطور همزمان در قتلعام
از 3تا5 شهيد و شماري ديگر آخرين فرزند خود را نثار آزادي و سرفرازي خانواده بزرگ ايران
كردهاند: خانواده قهرمان شجاعي از شهركرد، در ليست شهيدان قتلعام سال 67 نامهاي
نسرين و مراد و قربان شجاعي را ملاحظه ميكنيد، اين خانواده تاكنون 12شهيد تقديم خلق
محبوبشان كردهاند. خانواده احمدي اهل آبادان، درقتلعام 4 فرزند خود را تقديم انقلاب
كرد و شهداي اين خانواده به 6 نفر رسيد، فريبا و فرحناز و محمد، روز 13مرداد در اصفهان
و منصور احمدي در شهريور67 در شيراز اعدام شدند. از خانواده خسروآبادي در سبزوار،
3شهيد به نامهاي منصور، مسعود و طيبه در مرداد ماه سال67 تيرباران شدند. مجاهد شهيد
طيبه خسروآبادي دخترعموي اين شهيدان است، شهلا خسروآبادي خواهر مسعود ومنصور نيز سال60
بهشهادت رسيده بود. در مرداد ماه67، عصمت، فاطمه و حسين ادبآواز در جريان قتلعام67
در زندان شيراز به استقبال جوخه اعدام رفتند و به خواهر قهرمانشان، شهيد مقدس گوهر
ادبآواز پيوستند. خانواده همتي از سمنان 7شهيد تقديم انقلاب كرد. اقدس همتي پنجمين
شهيد خانواده همتي است كه بههمراه همسرش مجاهد شهيد حسين مؤكدي در آبانماه67 در اوين
تيرباران شد پيش از آنها، در سال61، عباس همتي. پدر خانواده حاجرضا همتي حين درگيري
لفظي با پاسداران در مقابل زندان سكته كرد و به فرزندان مجاهدش پيوست فرمانده بابك،
طراح و فرمانده مجازات انقلابي آخوند صدوقي امامجمعه و نماينده خميني در يزد) را در
ملاءعام تيرباران كرده بودند، فرزند ديگر خانواده، نعمتالله، را در سال63 بهدار آويخته
بودند. مريمالسادات حسيني همسر عباس درحاليكه باردار بود در مهرماه61، حين درگيري
مسلحانه با پاسداران در اراك به شهادت رسيد.. با شهادت دكتر منصور حريري و محسن حريري،
خانواده حريري از رشت، 5شهيد به انقلاب مردم ايران تقديم كردند. در خانواده ديگري به
نام حريري از زنجان، جعفر حريري از شهيدان آذرماه67، ششمين شهيد اين خانواده است. احمد
غلامي ششمين شهيد خانواده غلامي از قائمشهر، حسين داوودي، ششمين شهيد خانواده داوودي
از بابل و علياكبر ابراهيمپور ششمين شهيد خانواده ابراهيمپور از گرگان هستند. ابوالفضل
هاشميان از قزوين در قتلعام سال67 به برادرانش، غلامحسين و مجتبي و حبيب پيوست كه
در سالهاي 60تا63 بهشهادت رسيده بودند. طهمورث رحيمنژاد، استاد دانشگاه، هفتمين شهيد
و تنها بازمانده خانواده قهرمان رحيمنژاد در گرگان بود. پيش از او تهمينه، ترانه،
فريدون، عزيزالله و همسرش فريباآجيلي در سالهاي 60 تا 63 بهشهادت رسيدند. با شهادت
حسين و مصطفي و معصومه ميرزايي، شمار قهرمانان شهيد اين خانواده به 7تن رسيد. فرهنگ
فدايينيا، چهارمين شهيد خانواده از اهواز بود. ناهيد و حميد تحصيلي از تهران، به دو
خواهر و برادر شهيدشان پيوستند و شمار شهيدان خانواده تحصيلي به 4 تن رسيد. غلامرضا
بزرگانفرد، چهارمين شهيد خانواده از تهران، فخري آزمودهلكامي، چهارمين شهيد خانواده
از رشت، خانواده برهاني در قتلعام دو شهيد تقديم كرد كه تعداد شهداي اين خانواده به
6 تن رسيد، خانواده داوودي دو شهيد تقديم كرد كه تعداد شهداي اين خانواده به 7 شهيد
رسيد و … بسيار خانوادههاي ديگر كه هريك جلوهيي از رود خروشان خون شهيدان و سرمايههاي
آزادي و پيروزي انقلاب نوين مردم ايرانند.
خانوادههاي
بسياري بودند كه در جريان قتلعام زندانيان سياسي بهطور همزمان دو يا چند عضو خانواده
را تقديم رهايي خلق و ميهن اسيرشان كردند، ولي متاسفانه نام بردن از اين خانوادهها
و ذكر اسامي شهيدان، بدليل كثرت آنها، دراين متن نميگنجد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر