67اشرف احمدي، زنداني دو رژيم و سمبلي از ايستادگي تا به آخرو سرداري ازسربداران قتل عام
او در زندان علاوه بربيماري قلبي دچار بيماري كليه هم شد ولي درمقابل دژخيمان مثل كوه ايستادگي مي كرد
روح مقاومت در برابر دژخيم، اولين و اساسي ترين درسي بودكه اشرف درزندان به ديگران منتقل مي كرد.
اشرف درسال 1320 درتهران متولدشد تحصيلاتش راتاديپلم درتهران ادامه داد. سه سال درزندانهاي شاه و7سال درزندانهاي خميني، سمبل سرفراز و فراموشي ناپذير استقامت و پايداري بود. اشرف قهرمان به هنگام شهادت داراي چهارفرزند بود .دخترش مريم را درزندان شاه بدنيا آورد وكوچكترين پسرش نيز درشكنجهگاههاي خميني متولد شد. درجريان قتل عام 67، به روايتي از مشاهدات زندانيان از بند رسته، اشرف درروز9مرداد67 دراوين به دارآويخته شد. اما دژخيمان خميني سه ماه بعد از شهادتش درمراجعه به خانه مادر احمدي(شاه آبادي)، يك كيف شخصي اشرف راتحويل داده وبدون اينكه كمترين ردّونشاني ازمحل دفن اوبدهند اعلام كردندكه اشرف اعدام شده است.
او در خانواده سياسي بزرگ شده بود برادران او زنداني سياسي بودند
اشرف زندگي مبارزاتي خود را از همان سال 50 و با رفت و آمد فعال به زندانهاي قزل قلعه، كميته، قصر ، وكيل آباد مشهد براي ملاقات با برادرش و انتقال اخبار و موضعگيريها و شركت در تحصنها و تظاهرات خانواده هاي زندانيان سياسي در جلوي زندان قصر، در دادستاني، در بازار و اين جا و آنجا و در ديدار و پيوند با خانواده زندانيان مجاهد و سازماندهي و كمك رساني به آنان آغاز كرد. مسيري كه او برغم داشتن مسئوليت خانواده و همسر و چند فرزند، تا به آخر و تا 17سال بعدو زندان و شكنجه ادمه يافت.
درجريان اعتصاب سال 52 زندانيان مجاهد ومبارز درزندان قصر، اشرف از جمله فعالاني بود كه تظاهرات اعتراضي و پشتيباني از اعتصاب زندان را راه اندازي كرد.
تابستان 54وقتي به زندان افتاد بارداربود امابه رغم اين شرايط وبا وجودبيماري قلبي شديد زيرشديدترين فشارها وشكنجه هاي ساواك رفت. دخترش مريم را درسال1356 درزندان بدنيا آورد وتا 5ماهگي درزندان نگهداري كرد.
بعداز30خرداد درحاليكه به خاطرشدت بيماريش درخانه بستري بود، دريورش پاسداران دستگيرشد .
يكي از هم بنديهاي سابق او صحنه يكي از بازجوئىهاي او را چنين تعريف كرده بود:
« زماني که در قزل حصار بودم، تعريف مادري را در اوين شنيدم که از زندانيان سياسي زمان شاه بوده و حالا عليرغم بيماري و سابقه جراحي قلب و داشتن چهار فرزند، بدون جرم خاصي مدتها بود که بازداشت شده و در زندان بسر ميبرد. نکته قابل تأمل اين بود که او در دهم تيرماه سال ۶۰دستگير شده ولي هنوز نتوانسته بودند پرونده اي جهت محاکمه برايش تشکيل دهند. حتي طبق معيارهاي خود رژيم حکم او آزادي بود ولي چون حاضر نبود که از کلمه "منافقين" به جاي "مجاهدين" استفاده کند از آزادي او امتناع ميشد و همچنان در زندان و مرتبا در بندهاي تنبيهي و تحت فشار بسر ميبرد. لاجوردي بارها او را تحت فشار قرار داد و از طرق مختلف سعي کرد تا شايد مادر بشکند و کوتاه بيايد. اما بي فايده بود. يکبار در اوين، او را براي مصاحبه صدا کرده بود. وقتي لاجوردي از او مي خواهد که خود را معرفي کند؛ او در جواب مي گويد: "اشرف احمدي" .
در ادامه از او اتهامش را مي پرسد؛ او جواب مي دهد:
"هواداري از مجاهدين خلق". لاجوردي مي گويد: هنوز مي گوئي "مجاهدين"؟ اشرف با خونسردي جواب مي دهد:
تا زماني که در خارج از زندان بودم نامشان اين بود اما اگر اينجا اسمشان تغيير کرده من از آن بي اطلاعم!
اين جواب باعث خنده زندانيان و مضحكه شدن لاجوردي در حضور جمع شده و به همين دليل با عصبانيت به او مي گويد:
پس هنوز سر عقل نيامدي، هر وقت تغيير عقيده دادي خبرم کن تا آزادت کنم
زنداني ديگر اينچنين تعريف كرد:
در سال ۶۶در بند ۳۲۵که هم اتاق نيز شديم روزي از او پرسيدم: شما که زندانهاي دو رژيم را تجربه کرديد، چه فرقي بين اين دو مي بينيد؟ در جواب گفت:
شاه و شيخ دو روي يک سکه و هر دو ديکتاتورند، امّا در زندان شاه، در کنار همه فشارها و سرکوبها، حداقل براي زندانيان سياسي هويت قائل بودند ولي شيخ شياد تابع هيچ معيار و ميزاني نيست، تاريخ اخير چنين ديکتاتوري بي رحمي را تجربه نکرده بود...».
فوت همسر و تنها ماندن فرزندان کوچک و نوجوان او باعث سست شدن مادر در دفاع از آرمانهاي انساني اش نشد و عليرغم همه عواطف و تمنيات بي پايان مادريش، به ميهن و مردمش پشت نکرد. سرانجام در روز ۹مرداد سال ۶۷و در پروسه جنايتکارانه قتل عام هزاران زنداني سياسي، مادر مجاهد "اشرف احمدي" در سن ۴۷سالگي، بعد از هفت سال اسارت، با دفاع از هويت سياسي خويش سربه دار شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر