رضا ملك افشاگرجنايات قتل عام67 گفته است درتابستان 67بيش از 30هزار تن به خون غلطيدند،30هزار سرو ايستاده كه كمتر نام و نشاني از آنها برجاي مانده، اما داستان درد و فراغ و شكنجه هائي كه بر خانواده هاي اين شهيدان اعمال شد خود جنايت پنهان و ناننوشته ديگر است حتي آمار دقيقي از خانواده هاي اين شهيدان و بخصوص نامي از پدران ومادران اين شهيدان در دست نيست. سرنوشت آنها همچون فرزندانشان مسكوت ماند.چه بسيار پدران و مادراني كه در سكوت و تنهائي غم ودرد خود را با خود به آن دنيا بردند.
اكنون بيائيد به كمك هم اين ناگفته ها و ناننوشته ها را باهم بنويسيم. مجموعه حاضر تحت عنوان خانواده هاي سر بداران67 تلاشي است به اين منظور كه با گردآوري داستانهائى از شقاوت جانيان و اعمال فشارهاي غير انساني بر روي اين خانواده ها مشتي است از خروار تلاشي براي پرده برداري از اين راز ناگفته تاريخ ميهن خون بارمان
آن پدران ومادران فهرماني كه با شنيدن خبر اعدام فرزند يا فرزندان به ناگهان فوت كرده يا تعادل روحي خود را از دست داده و....
از دوستان ميخواهيم هر خاطره و يادي و خبري از اينگونه جور وجفاها كه براين خانواده ها رفته است را با مادرميان بگذارند و اطلاع رساني كنند.
هنوز آن خون داغ است. خوني كه ديوار بلند تنگنا را شكست، هنوز در خيابانها ميجوشد از خاطرات مچاهداشرفی دکتر عاطفه اشتیانی
اكنون بيائيد به كمك هم اين ناگفته ها و ناننوشته ها را باهم بنويسيم. مجموعه حاضر تحت عنوان خانواده هاي سر بداران67 تلاشي است به اين منظور كه با گردآوري داستانهائى از شقاوت جانيان و اعمال فشارهاي غير انساني بر روي اين خانواده ها مشتي است از خروار تلاشي براي پرده برداري از اين راز ناگفته تاريخ ميهن خون بارمان
آن پدران ومادران فهرماني كه با شنيدن خبر اعدام فرزند يا فرزندان به ناگهان فوت كرده يا تعادل روحي خود را از دست داده و....
از دوستان ميخواهيم هر خاطره و يادي و خبري از اينگونه جور وجفاها كه براين خانواده ها رفته است را با مادرميان بگذارند و اطلاع رساني كنند.
هنوز آن خون داغ است. خوني كه ديوار بلند تنگنا را شكست، هنوز در خيابانها ميجوشد از خاطرات مچاهداشرفی دکتر عاطفه اشتیانی
مادراين شهيد پس از مراجعات مستمر به تمامي نهادها بالاخره موفق ميشود نزد محسن خداوردي كه دادستان انقلاب بود برود او با عصبانيت به خداوردي گفت چه بلايي سر بچهام آوردين؟ چرا دست از سرمون برنميداريد؟ اونهم در منتهاي وقاحت به مادرنگاه كرد و گفت: بچهات رو بهدَرَك واصل كرديم و همراه محافظانش شروع به قهقهزدن كرد و مادررو كه به او لعن و نفرين مي كرد كشانكشان به وسط خيابان آورده و همونجا پرتش كردند .پدربهمحض شنيدن خبرشهادت فرزند سكته كرد و پس از مدتي جان باخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر