سی سال قبل در چنين روزي فراموش نميكنيم
«13مرداد 67 _ من مليحه اقوامي در ساعت 3بعدازظهر دادگاه رفتم و حكم اعدام به من ابلاغ شد الآن ساعت 7بعدازظهر است كه براي اعدام ميروم
به نقل ا زخانم زهره دهقان
چند سال پیش بود که در فیسبوک دنبال اسم هم کلاسی هایم می گشتم
چند سال پیش بود که در فیسبوک دنبال اسم هم کلاسی هایم می گشتم
اول اسم کسانی را که از همان روز های دبیرستان یادم میامد که نسبت به مسایل اطراف خود بی تفاوت نبودند جستجو میکردم تا بدانم بر انها چه رفته است و اکنون چه میکنند .
ملیحه یکی از انها بود .
خواهرش را پیدا کردم و از او حال و احوالش را پرسیدم .
منتظر بودم که بشنوم لابد بچه های بزرگی دارد و در گوشه ای از این جهان زندگی میکند و یا مثلا در اشرف ،پاریس، البانی و یا هر نقطه ی دیگری دارد راه همان روز های خود را ادامه می دهد .
ملیحه همان همکلاس خندان و ریز و میزه ی من که آخرین باری که دیدمش پشت همان نیمکت مدرسه تازه به مسایل روز علاقمند شده بود و کنار هم فکرانش می ایستاد و سرود می خواند و گاه از برابری و عدالت و جامعه بی طبقه ی توحیدی حرف می زد .
اما جواب خواهرش به من خیلی ارام و کوتاه و با تانی
سه عکس بود و سه جمله !
__این عکس ملیحه است همان روز ها
__این نامه اخرین دست خط ملیحه است ، یک نفرکه ازاد شده بود همان روز ها برای مادرم اورده بود
__ این عکس سومی مشخصات ملیحه است که یک پسر خیلی جوان بسیجی در سال۶۷ برای مادرم اورده بود و گفته بود من داماد شما بودم و این جعبه شیرینی و این پانصد تومنی هم مهریه دخترتان بوده است.
دامادی که آدرس قبر ِعروسش رابرای مادرِعروس آورده بود !
زهره دهقان ۱۳ مرداد ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر