۱۳۹۴ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

ایران-قتل عام 67-به‌ياد سربدار بي باك و شورشي حميد بخشنده

ایران-قتل عام 67-به‌ياد سربدار بي باك و شورشي حميد بخشنده
در 23 خرداد سال 60 قرار بود در پيچ شميران تظاهراتي برپا شود كه مسئوليت راه اندازي آن با حميد بود. در اين منطقه يك دكه بزرگ كتابفروشي كه يكي از مراكز بسيج فالانژها هم بود متعلق به حزب اللهي ها بود، بچه ها و منجمله حميد به آنها اخطار مي دهند كه تا يكربع ديگر دكه را جمع كرده و گورشان را گم كنيد، يكربع بعد وقتي مزدوران چيزي را جمع نكرده بودند بچه ها در كنار همان دكه تصاوير خميني و بهشتي را آتش زدند، مردم حسابي روحيه گرفته و به ميليشيا پيوستند و تظاهرات بزرگي به سمت ميدان امام حسين به راه افتاد و لحظه به لحظه بر تعداد جمعيت افزوده ميشد و هر فالانژ و حزب اللهي كه ميآمد جارو ميشد.
در زير پل چوبي يك پاسدار با موتور در حال عبور با ديدن جمعيت تظاهركننده براي خودشيريني ايستاد رو به جمعيت كلتش را كشيد و چند تير هوايي شليك كرد و فرياد زد مرگ بر منافق، مردم و ميليشيا برسرش ريخته و او را گوشمالي دادند.
سپس سيل جمعيت به ميدان امام حسين رسيد و در آنجا كه پاتوق و مركز اصلي بسيج چماقداران بود تمامي حزبالله يها جارو شده و از برابر ميليشيا و مردم فرار ميكردند بعد از آن جمعيت به سمت ميدان شهدا (ميدان ژاله سابق) سرازير شدند در اين زمان تعداد جمعيت نزديك به 10هزار نفر شده بود، در اين نقطه آخوند مزدور هادي غفاري و كميته منطقه 10 و بخشي از سپاه هم به صحنه آمده و با شليكهاي تيربار و زدن خودروها به ميان جمعيت و زير گرفتن نفرات توانستند تظاهرات را پراكنده كنند و دست به دستگيري گسترده مردم و ميليشيا زدند. ميليشياي قهرمان حميد بخشنده كه در اين تظاهرات نقش مهمي داشت دستگير شد
در بهار سال 61، حاج داود و مسئولين قزلحصار براي خودشيريني جلوي لاجوردي تصميم گرفتند يك دعاي كميل در زندان راه بيندازند و براي اينكار از آخوند انصاري كه دعاي كميل خوان يك رژيم بود دعوت كردند تا به قزلحصار بيايد بچه ها تصميم گرفتند شركت كرده و مراسم را خراب كنند. آخوند انصاري كه از وضعيت و جريانات زندان خبر نداشت وقتي خواست دعاي كميل را شروع كند گفت چراغها را خاموش كنيد تا فضاي ملكوتي ايجاد شود!. به محض خاموش شدن چراغها و همزمان با زوزه ها و ضجه هاي آخوند انصاري ناگهان از بين بچه ها صداي داد و فرياد و صداي گاو و گوسفند و سگ و گربه و گرگ بلند شد بچه ها قهقهه ميزدند و با صداي بلند مي خنديدند در مقابل شعار پاسدارن و توابين كه ميگفتند خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار، بچه ها شعار ميدادند خدايا تا انقلاب مهدي خميني را ورش دار.
توابين و پاسداران سينه ميزدند بچه ها كف و بشكن و سوت ميزدند و آنچنان آشوب و بلبشويي به پا شده بود كه كنترل جمعيت از دست زندانبانان خارج شد و كاري نميتوانستند بكنند. در تمام اين جريانات حميد بخشنده با روحيه سرشار و شورشي نقش محوري در اين برنامه داشت.
حميد در همه حال و در هرشرايطي، همان روحيه سرحال و شوخ و شورشي خود را داشت و تا آخرين لحظات دم مرگ كه با شوخي و خنده به سمت چوبه دار رفت آن را حفظ كرد.
در تابستان 67آخرين صحنه جاويداني كه از او به يادگار گذاشت اين بود كه در سالن انتظار براي رفتن به اعدام، حميد مثل هميشه با بچه ها شوخي ميكرد و پاسداران را دست ميانداخت. او به يكي از پاسداران گفت چلوكباب نداريد من خيلي گرسنه هستم و پاسدار فوق را ديوانه كرده بود و با خنده و شوخي به سمت چوبه دار رفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر