آخرین کلام
آخرین اثر انسانی
آن وداع آخرین در امتداد ابدیت
هیچ نمی دانستند تا به کجا تداوم خواهد داشت
شاید مجالی برای فکر به این مقولات را نداشتند
شاید نمی دانستند پیامشان از پشت دیوارها در امتداد زمان تا فراسوی جانها رسوخ خواهدکرد
شاید نمیدانستند هرچند بی نام ونشان بی هیچ سنگ مزاری یادرگوری جمعی مخفیانه این دیار را وداع خواهند کرد
آنچه که به آن یقین داشتند این بود که تا فراسوی جان و روان بر عهدی که داشتند تا به آخرین نفس رسم
مجاهدت را جاودانه خواهند کرد رسم وفا رسم فدا
یقین داشتند اینچنین
آخرین کلام اشرف فدائي:
سازمان الان عملیات کرده می دانی اگر الان اعداممان کنند چقدر روی مردم اثر میگذارد؟ خون ما خمینی
را بیشتر رسوا میکند
را بیشتر رسوا میکند
زندانیان مجاهد بود
نقل از گفته هاي شاهدان جنايت
بند 4 بالا تمامي ديوارها، راهرو، و اتاقهايش بوي ياراني را ميداد كه دو ماه پيش با هم از گوهر دشت آمده بوديم اما ديگر اثري از آنها نبود. ديگر حميدرضا وثوق آبكناري را در خود نداشت؛ دانشجويي كه به اشعار مولوي تسلط بسياري داشت و مدتها مسئول بند و منتخب بچهها بود. ديگر صداي خندههاي حسين حضرتي دانشجوي شيراز شنيده نميشد، ديگر از چهره معصوم و پرصلابت عبدالحميد صفائيان دانشجوي تهران كه اسوة مقاومت در زير شكنجه بود، خبري نبود. او كه بر اثر شدت شكنجه و شلاقهايي كه به پاهايش خورده بود چندين انگشت پايش قطع شده بود، در طول سالهاي زندان شبها از درد پا تا صبح بيدار ميماند و اگر كسي نميدانست كه بر او چه رفته هيچگاه متوجه نميشد زيرا هميشه صبور و پرصلابت سختيها را تحمل ميكرد. بيجهت نبود كه همه او را حميد صفا صدا ميكردند.
بانگاهي به جاي خالي بچهها ياد جمله يكي از جلادان در 209 افتادم. او گفته بود: «اينها همه منافق هستند، حتي يك نفرشان هم حاضر نشد توبه كند».
از بند مليكشها, كه حكمشون تموم شده بود و خانوادههاشون منتظرشون بودن 6-5نفر بيشتر نموند. 140نفر رو حلقآويز كردن.
از بند3گوهر دشت 140نفر حلقآويز شدن.
از فرعي6 و فرعي14، يك نفر هم زنده نگذاشتن.
از زندانيان كرمانشاهي كه به گوهردشت تبعيد كرده بودند هيچكس نموند.
از 150 نفر بند يك اوين فقط 7نفر زنده موند.
همة زندانيان تبعيدي به اوين رو كشتن.
از بعضي شهرستانها حتي يك نفر هم زنده بيرون نيومد.
در جريان قتلعام در زندان قائمشهر بچهها را جلو چشم همديگر اعدام ميكردند. برخي از شهيدان مانند محمود قليپور و صفدر اولادي كه مدتها قبل, از زندان آزاد شده بودند، در جريان قتلعام آنها را هم از خانههايشان بيرون كشيده به زندان بردند و اعدام كردند.
مصطفي جوان شادلو را در سياهكل تحت عنوان قاچاقچي دار زدند. پدر كه شاهد صحنه بود جگرش كباب شد. فرياد زد پسرم مجاهد خلق است. پدر را هم دستگير و سربهنيست كردند.
علي و محمد سماواتي را در همدان، عبدالرضا و محمودرضا را در شيراز به جرم دزدي و مواد مخدر اعدام كردند.
كافيست لحظهيي خودمان را جاي برادرِ «زينت حسيني و سارا عليزاده» قرار بدهيم كه در مرداد68 در تهران به جرم فساد! و مواد مخدر اعدام شدند.
پاسداران خميني در ايام قتل عام67, حتي به دختران معصوم مجاهد, قبل از اعدام رحم نكردن. در گزارش يكي از زنان مجاهد از اوين اومده:
در همين دوران خبر فتواي دوباره و حكم رسمي تجاوز به دختران مجاهد، قبل از اعدام را شنيدم. هنوز نميتوانستم يا نميخواستم به ميزان پستي و رذالت خميني و پاسدارانش باور كنم. البته اين حكم از سال60 وجود داشت، اما آن زمان مخفي و غيرعلني انجام ميشد. به دليل ويژگي خاص زنستيزي در نظام آخوندي، زنان مجاهد همواره خيلي بيش از مردان، مورد شكنجه و فشار و بيحرمتي بودند.
در آن روزها از مجموع سه طبقه بند خواهران در اوين، فقط 2اناق باقي ماند. وقتي همه در يك جا جمع شديم، خاطرههاي بسياري از شهيدان را بهياد ميآورديم و براي هم تعريف ميكرديم:
در اين ميان دختران دانشآموزي كه طي 7سال شديدترين شكنجهها رو تحمل كرده بودن, با پايداري و مقاومتشون پوزة جلاد رو بهخاك ماليدند. در گزارش خواهران از بند رسته در زندان اوين آمده:
اسامي تعدادي از شهداي دانشآموز قتلعام كه من در آخرين روزها با آنها همبند بودم به شرح زير است:
زهره حاج ميراسماعيل (هنگام دستگيري) 16 ساله بود، ليلا حاجيان 16ساله، سهيلا حميدي (فرشته) 16ساله، رؤيا خسروي 16ساله، مهري درخشاننيا 16ساله، سودابه رضازاده 15ساله، تهمينه ستوده 17ساله، سهيلا شمس 17ساله، سوسن صالحي 17ساله، منيره عابديني 16ساله، مهتاب فيروزي 15ساله، فرحناز مصلحي 15ساله، سيمين نانكلي 17ساله، گلي حامدي 17ساله، اشرف عزيزي 17ساله، مهتاب فيروزي 17ساله، مليحه اقوامي 18ساله، حوريه اكبرنژاد 17ساله، پروين باقري 15ساله...
: طبق گزارشات زنان از بند رسته، تحصيلات دانشگاهي خصوصاً براي زنان مجاهد يكي از جديترين عوامل حساسيت و فشار بود. اصلاً نفس دانشجو بودن جرم بود.
نمونه و سمبل اين زندانيان منيره رجوي بود. حتي اگر او در يك گوشه ساكت و آرام مينشست و فقط كار دستي انجام ميداد، باز هم تحملش نميكردند. در هر شرايطي منش و شخصيت منيره بغض و حسادت آنها را برميانگيخت.
مجاهد شهيد حوريه بهشتيتبار نيز بهدليل تحصيلات بالايش هميشه در سلول و بندهاي تنبيهي بود. دكتر شورانگيز كريمي را از سقف آويزان كردند.پروين حائري (دانشجوي فوقليسانس زبان انگليسي)، فريده رازبان (فوقليسانس زبان انگليسي)، افسانه شيرمحمدي (مهندس)، فضيلت علامه (مهندس معماري)، ناهيد جليلي (ليسانس)، زهره عيناليقين (ليسانس)، قدسيه هواكشيان (ليسانس)، شكر محمدي (ليسانس)
هنوز آن خون داغ است. خوني كه ديوار بلند تنگنا را شكست، امروز در خيابانها ميجوشد
دوستان تمامي اسامي كه ذكر شد هركدام كتاب واسطوره اي بودند كه متاسفانه تنها اطلاعات به جاي مانده از آنها درحد همين سطور اندك ميباشد درجمع اوري و ذخيره اطلاعات شهيدان خاطرات وعكسها درخواست عاجزانه براي كمك وهمياري و پشتيباني دارم
اين كوچكترين و كمترين وظيفه مادرقبال آن خونهاي جوشان وحماسي است
قسمت هائي از کتاب قهرمانان در زنجیر به نقل از شاهدان قتل عام67
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر