۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

ایران-شقاوت و جنايت خميني در قتل عام زندانيان مجاهد در سال67

شقاوت و جنايت خميني در قتل عام زندانيان مجاهد در سال67 - از پيام مسعود رجوي به مناسبت 22بهمن
شيخ در شقاوت و جنايت به اضعاف روي دست شاه بلند شد. آن قدر که منتظري (جانشين وقت خميني) در بحبوحه قتل عام مجاهدين به خميني نوشت: ”جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواک شاه را سفيد کرده است (و) من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم“.
به دنبال آتش بس تحميلي در جنگ ضدميهني، خميني براي حفظ نظام به خط و امضاي خودش همه مجاهدين زنداني را «محکوم به اعدام» کرد و با الگوبرداري از اجداد مسلکي خود ابن ملجم و ابن زياد و آخوند شمر ذي الجوشن، نوشت:
«رحم بر محاربين ساده انديشي است. قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامي است. اميدوارم با خشم و کينه انقلابي خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نماييد. آقاياني که تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و ترديد نکنند و سعي کنند ”اشدّاء علي الکفار“ باشند…»
بعد هم در پاسخ به سؤال رئيس قضاييه اش درباره تعيين تکليف زندانياني که هنوز محاکمه نشده اند و زندانياني که حکم حبس گرفته و مقداري از زندانشان را هم کشيده اند، خميني اضافه کرد:
«در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود کنيد… - روح الله الموسوي الخميني».
به خاطر همين جنايتها؛ به خاطر 120هزار اعدام از ميان نيم ميليون زنداني سياسي شکنجه شده، به خاطر مجازاتهاي ضدانساني، به خاطر سرکوب زنان، به خاطر سرکوب اقليتهاي ديني، به خاطر سرکوب مليتها و به خاطر صدور تروريسم و ارتجاع است، که اين رژيم تا کنون 49 بار توسط جامعه بين المللي در مجمع عمومي ملل متحد و کميسيون حقوق بشر ملل متحد محکوم شده است. مطلعين و دست اندرکاران سياسي به روشني مي دانند که به دست آوردن هر کدام از اين محکوميتها در وضعيت کنوني جهان طي اين ساليان به راستي بيشتر و بالاتر از کوه کندن است. کوهي از درد و دريايي از رنج و خون مردم ايران و فرزندان رشيدش.
خميني و دموکراسي
گفتم که جانشين خميني به او نوشت که اين رژيم در جنايت و شقاوت از شاه بسا فراتر رفته است. حالا بشنويد از اولين نخست وزير خميني (يعني بازرگان).
به مناسبت دهه زجر يک سرآخوندي در تلويزيون رژيم نقل مي کرد که در همان اوايل ورود خميني به تهران و در هنگامي که هنوز در مدرسه علوي ساکن بوده، نامه يي از بازرگان آوردند که در مورد نام رژيم جديد، پيشنهاد کرده بود: «پيشنهادش اين بود که حکومت دموکراسي جمهوري اسلامي ايران باشد. من کاملاً يادم هست، امام اين نامه را تا کردند، اون کلمه دموکراسي را با ناخن همان کلمه را با ناخن کندند، پاره کردند، انداختند دور. بعد نامه را باز کردند دادند دست آن کسي که آورده بود، فرمود حکومت جمهوري اسلامي، نه يک کلمه زياد، نه يک کلمه کم…».
از اين همه خصومت و کين توزي خميني با دموکراسي، حتي در حد پيشنهاد بازرگان، نخست وزير دولتي که خودش آورد و آن را «حکومت خدايي» ناميد و «دولت امام زمان» لقب داد، تعجب نکنيد. خميني ولايت فقيه را «جعل قيم براي صغار» تعريف کرده و تصريح کرده بود که «قيم ملت با قيم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقي ندارد». اين، همان سنگ بناي حاکميت آخوندي و قانون اساسي آخوندهاست. همان قانون اساسي که خاتمي «هر گونه سخني از تغيير» آن را «خيانت» اعلام کرد.
دموکراسي وحياني



آخوند خاتمي در آغاز دور دوم رياست خود تصريح کرد که «شرعيت و الهي بودن حکومت ديني ناشي از رأي مردم نيست و اين جنبه حکومت ديني، وحياني است و آراي ملت نقشي در مشروعيت الهي آن ندارد» (رسالت 24تير80).
حالا به ما بگوييد که ما ادا و اطوار خامنه اي و خاتمي درباره حاکميت مردم و مردم سالاري را باور کنيم يا دموکراسي وحياني در حکومت ديني مطلوب خاتمي را؟!
کدام دين و آيين؟
راستي کدام دين و آيين؟ محمدي يا سفياني؟ دين علي يا دين معاويه؟ آيين حسيني يا شرع يزيدي؟ راستي اين کدام دين و آيين است که اين چنين بي دريغ خون مي ريزد و حق حاکميت يک ملت را غصب مي کند، حرث و نسل آن را هلاک و تباه مي کند و ابعاد فساد و چپاول و غارت آن نجومي است؟ ولي فقيه و امامهاي اين دين را که خميني و خامنه اي باشند، شناختيم. رؤساي جمهوري و مردم سالاري آنها، رفسنجاني و خاتمي را هم ديديم. ”کتاب“ خون نوشته قانون آنها را هم خوانديم. منظورم همين قانون ضدانساني مجازات به اصطلاح اسلامي آنهاست که در ماده 190 «حد محاربه» را «4 چيز» نوشته است: ”1 - قتل 2 - آويختن بدار 3 - اول قطع دست راست و سپس پاي چپ 4 - نفي بلد“.
در ماده 195 هم مقرر مي کند «مصلوب کردن مفسد و محارب به صورت زير انجام مي گردد: الف - نحوه بستن موجب مرگ او نگردد. ب- بيش از سه روز بر صليب نماند و اگر در اثناي سه روز بميرد مي توان او را پايين آورد. ج- اگر بعد از سه روز زنده بماند نبايد او را کشت».
و اينهم ماده 196: «بريدن دست راست و پاي چپ مفسد و محارب به همان گونه يي است که در ”حد سرقت“ عمل مي شود».
اما ”حد سرقت“ در ماده 201 کتاب مجازات که ام الکتاب اين رژيم است به شرح زير مشخص شده است:
«الف- در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن به طوري که انگشت شست و کف دست او باقي بماند. ب- در مرتبه دوم قطع پاي چپ سارق از پايين برآمدگي به نحوي که نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي بماند.
ج- در مرتبه سوم حبس ابد
د- در مرتبه چهارم اعدام ولو سرقت در زندان باشد».
در ماده 300 ام الکتاب آخوندها در مبحث ديه تصريح شده است «ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي، خواه غيرعمدي نصف ديه مرد مسلمان است».
البته ما به ازاي اين وضعيت نيمه بها در ماده 300، امتياز شايان توجهي در ماده 102 به زن در هنگام سنگسار داده شده است! گوش کنيد:
«ماده 102- مرد را هنگام رجم تا نزديکي کمر و زن را تا نزديکي سينه در گودال دفن مي کنند آنگاه رجم مي نمايند».
و شگفتا از ماده 258 که مي گويد «هر گاه مردي زني را به قتل رساند، ولي دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف ديه دارد». يعني مرد اگر دو زن را بکشد قصاص مشابه دارد والا وقتي که فقط يک زن را بکشد، ابتدا بايد ما به ازاي پول خون زني را که نکشته به خانواده قاتل پرداخت نمود تا شايان قصاص باشد.
بسيار خوب، حالا که امام و رؤساي مردم سالاري و ام الکتاب رژيم آخوندي را شناختيم، فقط يک سؤال باقيست که پيامبر و خداي اينها کيست؟ آن ديني که به گفته حاجي خاتمي، ”سرمايه هاي ارزنده“ آن دژخيمان وزارت اطلاعات، و ”نيروي آرماني“ اش سپاه پاسداران، و ”خدمتگزار“ ش لاجوردي است، خدا و پيامبرش کيست؟
قرآن مي گويد: افرأيت من اتخذ الهه هويه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه…
ديدي آيا آن را که هوا و هوس خويشتن را خداي خود قرار داد و گمراه گرديد و خدا مهر نهاد بر گوش و دلش و بر ديدگانش پرده افکند. …
و ياد عارف آزاده عين القضات همداني به خير که او را هم فقيهان مرتجع در قرن ششم هجري در همدان بدار کشيدند. او هم با الهام از قرآن مي گفت: هر چه دلبند توست، خداوند توست. و هر چه هواي توست، خداي توست.
خوب، اين از خداي اينها. در مورد پيامبرشان هم، بگذاريد تاريخ ايران و تاريخ اسلام قضاوت کنند که پيامبر اينها محمد حبيب، همان رحمه للعالمين است يا ابوجهل و ابولهب؟
اما به رغم اين همه ويراني و جنگ و جنون و جنايت، آخوندهاي حاکم يک کار و فقط يک کار را نتوانستند انجام بدهند. نتوانستند مقاومت و انقلاب را نيست و نابود کنند. ارتجاع کمر به فرو کشتن و خاموش و خاکستر کردن انقلاب بسته بود. اما به يمن مقاومت سازمان يافته، به يمن مجاهدت بيکران فرزندان رشيد ملت ايران و به يمن پاکبازي رزم آوران ارتش آزادي ستان چنين نشد. اخگر سوزان و فروزان مقاومت و آزادي، 23سال در مهيب ترين رويارويي تاريخ ايران بين ارتجاع و انقلاب، پيوسته شعله ور باقي ماند. کشاکش خونين، سهمگين و پر توفان که همان مسأله بود و نبود يعني نبرد سرنوشت و حاکميت ملت ايران است
ا #ایران #قتل عام67 #مجاهدین #خمینی #مسعود رجوی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر