۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

ایران-خاطره ای از مجاهد سربدار سعید طیوری که از شکنجه ها میگوید

ایران-خاطره ای از مجاهد سربدار سعید طیوری که از شکنجه ها میگوید


«وقتي زيرشكنجه بودم، يكروز من را به شيوهٌ قپاني دستبند زدند و از پا آويزانم كردند. چشم بند هم داشتم و جايي را نمي ديدم. درد به شدت عذابم مي داد و نمي دانستم در آن حالت چه كنم؟ بازجويان من را به همان صورتي كه بودم رها كردند و از اتاق بيرون رفتند. ناگهان صداي افتادن چيزي را در اتاق شنيدم. از زير چشمبند نگاه كردم، خواهري جوان با پاهاي باندپيچي شده و مجروح در كنار اتاق شاهد شكنجهٌ من بود. او خودش به خاطر شدت شكنجه ها نمي توانست راه برود، اما بعد از اينكه فهميد بازجوها از اتاق رفته اند خودش را به زمين انداخت و كشان كشان خود را به من رساند و گفت: " سنگيني ات را روي كمر من بگذار تا فشارت كمتر شود". درست در همين حال بود كه بازجويان سررسيدند و به صورت وحشيانه يي به جان خواهر افتادند. من فقط صداي خواهر را مي شنيدم كه مي گفت: "بزن دژخيم! محكمتر بزن!"»
سعيد نوشته بود: «من از شدت درد بيهوش شدم و ديگر نفهميدم با آن خواهر چه كردند».





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر