۱۳۹۴ مرداد ۲۴, شنبه

ایران- به یاد مهشید رزاقی که مدال افتخار را در قتل عام 67 به گردنش آویخت و برادر شهیدش احمد

خانواده رزاقي دو شهيد تقديم آزادي مردم و ميهن نموده اند دو برادر به نام احمد و مهشيدرزاقي

مهشيد رزاقی معروف به حسين، بازيکن سرشناس تيم هما 5سال از محکوميتش گذشته بود! دارش زدند! خودشان حکمش را داده بودند روز 8مرداد ماه در گوهردشت چند روز بعد برادرش احمد را در اوين کشتند. خانواده رزاقی خبر مهشيد را به پدرش نگفتند چون می دانستند که نمی تواند تحمل کند 5سال لحظه شماری می کرد برای آزادی مهشيد به او نگفتند فقط خبر شهادت احمد را گفتند. 4سال بعد که مخفی کاری کردند به شکلهای مختلف نگذاشتند بفهمد که مهشيد را اعدام کردند 4سال بعد پدرش اتفاقی متوجه شد. بلافاصله تقی رزاقی پدرشهيد فوت کرد.
 مهشید رزاقی (حسین) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران

یاد و خاطره مجاهد دلیر و محبوب، مهشید رزاقی (حسین) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران، گرامی باد
سخن ازستاره درخشان دیگری از کهکشان پرفروغ مقاومت ایران است. سخن از مجاهد شهید مهشید رزاقی (حسین)، عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هماست. مهشید در روز هشتم مرداد 1367 در زندان گوهردشت کرج، همراه با دهها مجاهد قهرمان دیگر، توسط دژخیمان حلق آویزشد و خون پاکش را فدیه راه رهایی خلق و میهنش نمود. 
مهشید در سال 1333، در مقصود بیک شمیران به دنیا آمد، از سنین نوجوانی و خیلی زود به دنبال فوتبال رفت، خصوصیات مردمی، فروتنی و در عین حال متانت او در محله و بین دوستانش زبانزد بود. کم کم در فوتبال استعداد خود را بارز کرد و به باشگاه هما رفت و در آنجا در کنار دوست گرانقدرش مجاهد قهرمان حبیب خبیری، کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، قرار گرفت. اوج درخشش مهشید در سالهای 56، 57 و 58 بود و در این سالها با شایستگی به عضویت تیم فوتبال باشگاه هما و تیم ملی امید ایران در آمد. او علاوه بر فوتبال در والیبال و ورزشهای رزمی نیز تبحر داشت. موج انقلاب ضد سلطنتی، مهشید را نیز با مقاومت و انقلاب آشنا کرد و با مجاهدین پیوند داد، پیوندی که استواری و خدشه ناپذیری آن را با خون خود مهر کرد. مجاهد قهرمان مهشید رزاقی پس از پیروزی انقلاب بهمن، خیلی زود به ماهیت خمینی و اعوان و انصار پلیدش پی برد و همراه با برادرانش از جمله مجاهد شهید احمد رزاقی که او نیز از ورزشکاران و فوتبالیست های شمیران بود، به مجاهدین پیوست و به همین خاطر مورد احترام و علاقه مردم از یک سو و آماج خشم و کینه حزب اللهی ها و عوامل رژیم از سوی دیگر قرار داشت. مهشید به خاطر فعالیت های افشاگرانه و انقلابیش در صفوف هواداران مجاهدین، در سال 59، یعنی پیش از شروع مبارزه مسلحانه دستگیر شد و زیر شکنجه های وحشیانه قرار گرفت، اما در برابر فشارها و شکنجه ها قهرمانانه مقاومت کرد و حتی از دادن اسم خود نیز امتناع نمود و در زندان تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی می شناختند. پس از پایان محکومیتش، از آنجا که حاضر به پذیرش شرط دژخیمان برای محکوم کردن مجاهدین و رهبری مقاومت نشد، تا آخر و به 
مدت 8 سال در زندان و در اسارت باقی ماند. 
ایران- به یاد قهرمان ملی تیم هما مهشید رزاقی زندانی مجاهدی که در قتل عام 67 مدال افتخار را به گردنش آویخت وتا ابد جاودانه شد
یکی از هم زنجیران مهشید می گوید: « اردیبهشت سال 64، همه باصطلاح ملی کش ها را به اوین منتقل کردند، من و مهشید هم به اتفاق به اوین رفتیم، یک روز بعد از ظهر من و مهشید و چند نفر دیگر را برای باصطلاح برخورد به بازجویی صدا زدند، دوره محکومیت ما تمام شده بود و ما منتظر بودیم. 6 نفر بودیم که رفتیم و در مقابل اتاق بازجویی به خط شدیم. بازجو در اتاق را باز گذاشته بود و با صدای بلند با مخاطبین خود صحبت می کرد، طوری که صدایش در راهرو میپیچید. نوبت به مهشید که رسید، بازجو با لحنی فریبه کارانه گفت: آقای رزاقی! ورزشکار ملی پوش خوشنام در محله! به به! بفرمائید! ما می خواهیم تو را آزاد کنیم، اما شرط آزادی تو این است که بروی در مسجد تجریش، که ما مردم را در آن جمع می کنیم، سخنرانی کنی و «منافقین» را محکوم کنی! و بگوئی من مهشید رزاقی، فوتبالیست معروف که قبلاًً منافق بوده ام، حالا آنها را محکوم می کنم، هم چنین بایستی ازدواج مسعود و مریم را با صدای بلند محکوم کنی! آیا حاضری؟ مهشید با خنده ای تمسخرآمیز جواب داد نخیر! بازجو با تعجب و خشم گفت: تو حاضر نیستی ازدواج آنها را محکوم کنی؟! مهشید باز هم جواب منفی داد. بازجو از خشم عربده می کشید و دشنام می داد که داری مرا مسخره می کنی؟! و باز تکرار کرد: آیا حاضر به سخنرانی در مسجد هستی یا نه! و این بار هم مهشید با قاطعیت جواب داد: نخیر نیستم ! و بازجو که از خشم دیوانه شده بود، گفت: پس برو آن قدر بمان تا بپوسی! و مهشید با گردنی افراشته از اتاق بیرون آمد و در کنار ما نشست. مجاهد شهید صمد امامعلی که در جریان عملیات مروارید به شهادت رسید و آن روز در میان ما بود، آهسته به مهشید گفت: زنده باد! خوب توی پوزه اش زدی! و همه بچه ها فاتحانه خندیدند. مجاهد قهرمان مهشید رزاقی در تمام سالهای زندان از روحیه ای بالا و مقاوم برخوردار بود، در زندان گوهردشت او مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط می آورد اجرا می کرد و همه در آن شرکت می کردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت می کرد، از طرف زندانبانان به عنوان زندانی مقاوم شناخته میشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر